یونو

یونو

دو قدم مانده به همین لحظه، همه چیز را می شد لمس کرد
یونو

یونو

دو قدم مانده به همین لحظه، همه چیز را می شد لمس کرد

دستاتو باز کن.. عین گراف داوینچی

پیدا کردن دوست های جدید، همیشه اتفاق جالب و هیجان انگیزی یه. این که چطوری دو تا آدم از یه فاصله ی دور، یه سری مشترکات بین خودشون کشف می کنن که فاصله هارو محو می کنه، خیلی جذابه. ولی عین خونه ای که یه آجرش رو کج گذاشته باشن و هرچی بیشتر رو هم چیده میشن، بیشتر کجی دیوار به چشم میاد، انگار ماها هم هرچی بزرگتر میشیم، اون حس شک و عدم اطمینان و پرهیز از برخورد با اتفاقی های شگفت انگیز، بیشتر تو رفتارامون نمود پیدا می کنه. 

همینطوری یه که یه بچه ی 5 ساله خیلی راحت، میتونه روی آب بمونه و شنا کنه، ولی یه آدم 30 و خورده ای ساله، خیلی دیرتر یاد میگیره خودشو رها کنه توی آب. خودمونو جمع می کنیم ماها. هرچی بیشتر میگذره بیشتر جمع می کنیم . از قابلیت های اجتماعی مون بیشتر و بیشتر کم میشه و اونقدر جمع میشیم که دیگه نمیتونیم حتی بهترین اتفاق های در راه رو، در آغوش بگیریم.

نظرات 1 + ارسال نظر
آقای غریبه یکشنبه 28 آذر 1395 ساعت 14:06 http://my-fate.blogsky.com/

کاملا صحیحه. واقعا قابلیت های اجتماعی با افزایش سن تحلیل میره انگار. ولی قبلنا تصورمون خلاف این بود

آره، واقعا همیشه فکر می کردیم نه فقط همه ی این دوستی های الانمون حفظ میشه، که با کلی آدم جدید رفاقت می کنیم.
دوستای من که از یه عالمه آدم، رسیدن به کمتر از انگشت های دست.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد