یونو

یونو

دو قدم مانده به همین لحظه، همه چیز را می شد لمس کرد
یونو

یونو

دو قدم مانده به همین لحظه، همه چیز را می شد لمس کرد

سفر به ناکجاآباد

شما را می برند به جاهای ندیده و نشناخته. چهار طبقه با پله برقی می برند بالا و برمی گردانند پایین که فروشگاه شگفت انگیز مذبور را پیدا کنند. جانتان را بر لب مبارک می رسانند که فقط دلتان بخواهد همان لحظه فروشگاه کذایی جلوی چشمانتان قد علم کند. برمیگردید پایین ولی ناامید نمیشوند، می پرسند و میفهمید که طبقه ی پنجم بوده است. دوباره همه ی آن پله های برقی را بر می گردید بالا و به حالت اغما به طبقه ی پنجم می رسید. فروشگاه کشف می شود. شما را به همراه نیشتان که از مغرب تا مشرق کشیده شده، ول می دهند میان کلی کتاب و دفتر و دفترچه و ماگ و پازل. تازه برایتان جایزه هم میخرند که شگفت زدگی را به نهایت برسانند. با جایزه و نیش و دوست جانتان، این بار با آسانسور برمیگردید پایین و در کمال ناباوری، نیش مذکوربسته نمی شود که نمی شود. نتیجه ی اخلاقی و عرفانی و دوستانه میگیرید که از لحظه ی اول تا به آخرش، بسیاااار خوش گذشته است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد