اشک تو چشمام جمع شده و فقط به هر بهانه ای سرمو برمی گردونم، خودمو مشغول می کنم، با تلفن حرف میزنم که نیاد پایین. از اون گوشه ی اتاق، با هدفون تو گوشش، یهو بلند میشه و میاد طرفم. فقط سرمو میچسبونه به سمت چپ سینه ش و محکم میگیرتم. میگه: هیچی نگو، میدونم، آروم باش فقط.
پی نوشت: تنها وقتایی که نمیگم با قدش، حق منو خورده، همین موقع هاست. وقتی قدت اونقدری هست که گوش هات، موازی قلب برادرته.
خوش به حال جفتتون
خیلی ممنون. عاشقشم من