یونو

یونو

دو قدم مانده به همین لحظه، همه چیز را می شد لمس کرد
یونو

یونو

دو قدم مانده به همین لحظه، همه چیز را می شد لمس کرد

زایش

مثل یادداشت های خط خطی و بی هدف پشت رسید کافه؛ "چیز دیگه ای میل ندارین خانوم؟ نه، متشکرم"؛ کلمه هایی که قرار نبوده نوشته بشن حتی؛ "مهمان ما باشین؟ خواهش میکنم، حساب ما چقدر شد؟"؛ دستشو میذاره روی خراش های روی دیوار؛ "بازهم تشریف بیارین. خیلی ممنونم، حتما"؛ چه زجری میتونسته همچین شکلی رو روی دیوار مُهر کنه؟؛"خانوم؟ خانوم؟ ببخشید یه لحظه!"؛ دستش میاد پایین تر و پایین تر، خراش ها عمیق تر میشن؛ "عذر میخوام، کارتتون جا مونده بود. لطف کردین"؛ درد دوباره برمیگرده. کسی نیست. فریاد می کشه؛ "خانوم اگه حالتون خوب نیست، تاکسی خبر کنم"؛ خون و درد و لذت و آرامش به تعادل میرسن. "نه، خوبم، ممنون، فقط یه خودکار لطف کنین"؛ کلمه ها پشت هم سرازیر میشن. حرف ها. جمله ها؛ "-نوشته ی پشت رسید رو خط می زنه: بند ناف کلمه هام رو بریدم-"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد