یونو

دو قدم مانده به همین لحظه، همه چیز را می شد لمس کرد

یونو

دو قدم مانده به همین لحظه، همه چیز را می شد لمس کرد

خدا آخر و عاقبت بنده را به خیر کند

خوب، اولین تلاش من برای گوش دادن به حرف خواهر گرامی، با سر رفت تو دیوار.از گره ناموزون و افتادن روسری شروع شد و در نهایت به بیخیال شدن و دنبال عکس بادکنک توی روسری گشتن به همراه دختر یک سال و اندی میزبان رسید. الان هم که دارم از این تریبون صحبت می کنم، یه شال گردن بستم دور روسری که نیفته، چون با خواهرجان قرار دارم . 

آری، اینگونه است که راه بسی دشوار و طاقت فرسا به نظر میرسد در مسیر تغییر استایل. تازه با روسری شروع شده، خدا نکنه به کفش پاشنه بلند ختم شه که درصد خودکشی بنده، از احتمال به امکان و حتمی میرسه.

نظرات 3 + ارسال نظر
علی جمعه 10 دی 1395 ساعت 23:07 http://eshqh.blogsky.com/

سلام
خودت باش ، نگذار به سر و پات ......
خودت بهتر می دونی

گاهی وقتا اهمیت دادن به نظر کسانی که دوستشون دارین، لذت بخشه

حسین پنج‌شنبه 2 دی 1395 ساعت 10:12

be man che

به کی چه اصلا؟

حسین چهارشنبه 1 دی 1395 ساعت 18:13

الفاتحه
البته که نه

خااا:دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد