"آدم باید واسه کارش بمیره" اینو میگه و همچنان سرش تو گشت زنی توی اینترنته. وقتی جوابی نمیشنوه، برمیگرده نگاهم می کنه. گیج و مات م من. میگه "حس می کنم تاثیر خوبی روت گذاشتم، نه؟" میگم آره. میگه "همین الان که نشستم اینجا، واقعا لذت نمیبرم، الان میخوام دوباره برم سر درسم." و من همچنان دارم فکر می کنم "کی انقدر بزرگ شده که نفهمیدم من؟"
عاشق درس هایی ام که ازش میگیرم و انگار نه انگار تازه هیجده سالش شده. باید از نو بسازم همه چیو. کار. درس. انگیزه. ایده. خودمو. و اینکه باید میگفتم "اونی که واسه ش میمیرم تویی"