یونو

یونو

دو قدم مانده به همین لحظه، همه چیز را می شد لمس کرد
یونو

یونو

دو قدم مانده به همین لحظه، همه چیز را می شد لمس کرد

دنیای منو عوض نکن

زنگ میزنم که پاشین بیاین اینجا شام، میخوام میرزاقاسمی درست کنم. اصلا از صبح انگار بوی میرزاقاسمی تو دماغمه. بادمجونارو خریدم و کبابی کردم و گذاشتم کنار. همه چی آماده ست که غذای مورد علاقه ی من حاضر بشه. پامیشه میاد اینجا و یهو شیشه ی کشک رو از تو یخچال ورمیداره و میگه میرزاقاسمی دوست نداریم ما، کشک بادمجون درست کنیم امشب. بعد اصلنم ذره ای به اون بوی پیچیده توی دماغ منم فکر نمی کنه. اصلا بو به کنار، حالا یه جوری قانع می کنم خودمو؛ ولی با این ترس و وهمی که گرفته منو، چطوری کنار بیام. من از این تبدیل های یهویی می ترسم. از این غذایی که قرار بوده میرزاقاسمی باشه، شده کشک بادمجون هراس دارم اصلا. از این آهنگی که تایتلش نوشته اسلیپ نات، بعد دانلودش می کنی، پلی می کنی یهو جواد یساری میخونه متنفرم. تو این مهمونی هایی که دعوتت می کنن و میگن میخوایم دورهم باشیم و تو هم یه چیز ساده میپوشی و خودتو ورمیداری کشون کشون میبری توی مهمونی، میفهمی تولد سورپرایزی بوده و نه لباست میخوره به مجلس و نه اون کادوی نیاورده ت، معذبم. از دیدن اون آدمی که چندسال نزدیکترین دوستم بوده و یهو تو فاصله ی چندماه، از این رو به اون رو میشه و مزخرف ترین آدمی میشه که دیدم، منزجر میشم. اگه یه نفر، حرفی بزنه و یهو معلوم شه دروغ بوده، فراری میشم. ,وحشت دارم، از این آدمی که هست و قرار نبوده اینطوری باشه. کاری از دستم بر نمیاد خوب. آهنگه رو میتونم پاک کنم، واسه مهمونی فقط میتونم پول بذارم تو پاکت که ضایع نشم، اون مثلا دوست رو هم نبینم. با اونجور دروغگوها هم ارتباطمو قطع کنم. اون یه آدم هم وقتی قرار نبوده اینطوری باشه، پس اصلا قرار نیست که باشه. قبول.ولی توروخدا، وقتی میخوای کشک بادمجون بخوری، بگو یه وقت دیگه میایم. به میرزاقاسمی من کاری نداشته باش. 
نظرات 1 + ارسال نظر
آقای غریبه چهارشنبه 22 دی 1395 ساعت 16:49 http://my-fate.blogsky.com/

عالی بود. کاملا موافقم. هرچیزی یهویی بشه بده، حتی اگه بخوان سورپرایزت کنن

آره واقعا. حتی اتفاق های یهویی قابل تحملن ولی تغییر یهویی آدما اصلا.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد