یونو

یونو

دو قدم مانده به همین لحظه، همه چیز را می شد لمس کرد
یونو

یونو

دو قدم مانده به همین لحظه، همه چیز را می شد لمس کرد

شرمساری یا ضایع شدن در حد ...

میری مطب دایی جان، توی یه ساک دستی هم لباس و عکس دندون و این چیزا گذاشتی، میرسی و دایی جان رو میبینی و بعد از سلام علیک و احوالپرسی، ازت میپرسه توی ساک ت چیه و تو با تعجب از این که چرا پرسیده، میگی هیچی، لباس و وسیله هام.

میری دندون هات رو درست می کنه و خداحافظی می کنی و میری خونه، ساعت دوازده شب عکس هاش رو توی اینستاگرام میبینی که با خانواده، تولد گرفتن واسه ش و تو اصلا و ابدا یادت نبوده!!!!!! صحبتی می مونه آیااااا؟

نظرات 4 + ارسال نظر
حسین جمعه 19 خرداد 1396 ساعت 03:17 http://xme.blogfa.com

فکر کردی منم از اوناشم که عاشقت بشم در ره عشقت جون بدم؟
عمرا اصلا هرگز

یک درصد فکر کن همچین مهمل ی از ذهن من بگذره!!

حسین شنبه 5 فروردین 1396 ساعت 09:39 http://kilometre12.blogfa.com/

زنده ای دیگه؟

اینو باید از خودت می پرسیدم :دی

حسین جمعه 20 اسفند 1395 ساعت 19:15 http://kilometre12.blogfa.com/

بهزاد چهارشنبه 18 اسفند 1395 ساعت 21:49 http://jeepers-creepers.blogsky.com

آره از نظم خوشم میاد و هروقت وقت کنم مطالب گذشته وبلاگمو از نو ویرایش میکنم،میخوای لینک کنمت آیا؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد