یونو

یونو

دو قدم مانده به همین لحظه، همه چیز را می شد لمس کرد
یونو

یونو

دو قدم مانده به همین لحظه، همه چیز را می شد لمس کرد

عید شد. نو اما.... باید شد.

"آدم باید واسه کارش بمیره" اینو میگه و همچنان سرش تو گشت زنی توی اینترنته. وقتی جوابی نمیشنوه، برمیگرده نگاهم می کنه. گیج و مات م من. میگه "حس می کنم تاثیر خوبی روت گذاشتم، نه؟" میگم آره. میگه "همین الان که نشستم اینجا، واقعا لذت نمیبرم، الان میخوام دوباره برم سر درسم." و من همچنان دارم فکر می کنم "کی انقدر بزرگ شده که نفهمیدم من؟"

عاشق درس هایی ام که ازش میگیرم و انگار نه انگار تازه هیجده سالش شده. باید از نو بسازم همه چیو. کار. درس. انگیزه. ایده. خودمو. و اینکه باید میگفتم "اونی که واسه ش میمیرم تویی" 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد